-
۸۰: ماجراهای .......
شنبه 30 مردادماه سال 1389 15:54
Like your Astrological Sign, you have a Tarot Trump (Major Arcana) card that is assigned to you for life according to your birth date. This life card describes who you are to the outside world, your tendencies, personality type, potential, challenges, motivations, expectations, or how others may see you. We refer to...
-
Boy Friend :۷۹
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 11:46
-
۷۸ : Well come to the underworld
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 10:31
Well come to the underworld یکی دو هفته ای هست افتادم روی تند کتاب خونی ... هر دفعه گذرم به یه کتاب فروشی افتاده نشده دست خالی ازش بیام بیرون حتی شده یه کتاب برای جوجه بخرم اما دست خالی نیومدم بیرون. تقریبا هم هرچی گرفته بودم رو خوندم و تنها دوتا کتابش باقی مونده . هیچ کتابی هم اصولا بیشتر از سه چهار روز نباید تو دستم...
-
۷۷: بدون شرح
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 11:35
ساعت کار در ایام عادی: شنبه تا چهار شنبه: 8 بامداد تا 4 و سی دقیقه بعد از ظهر. 5شنبه : 8 بامداد تا 12 ظهر. ساعت اضافه کاری تا 19 ساعت کار در ماه رمضان: شنبه تا چهارشنبه: 8 بامداد تا 4 و سی دقیقه بعد از ظهر. 5 شنبه: 8 بامداد تا 12 ظهر. ساعت اضافه کاری : تا 18 .
-
۷۶: شیرینی
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 11:41
خدا نکنه بخوای شیرینی بدی... البته خب اگه هر روز بدی یا هر هفته دیگه برای همه عادی میشه اما برای منی که از موقعی که اومدم اینجا تنها یه بار شیرینی دادم، مطمئنا برای همه سوال برانگیز میشه که جریان چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داشتم می گفتم، امروز خواستم از بچه های نگهبانی که برن شیرینی بخرن برای طبقه خودمون و البته خودشون هم ....
-
who moved my CHEESE : ۷۵
شنبه 16 مردادماه سال 1389 13:15
-
۷۴: the bald
شنبه 16 مردادماه سال 1389 11:15
-
۷۳:
شنبه 16 مردادماه سال 1389 10:11
-
۷۲: شاگرد من 2
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 15:39
- Can I have (take) a kiss from your face? * Great, you can. Dear my beautiful english teacher, i would like inviting you at the nice restaurant for lunch this weekend. would you like coming with your fiance and your family this weekend? then we will go to cinema after eating our dinner at restaurant. H.
-
۷۱: اندر احوالات کوزه لازم!
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 10:13
*: من که شبها بیدارم و یا فیلم می بینم و یا بازی می کنم، روزا هم لالا - : خوش به حالت. خودت خوبی؟ *: شکر خدا. میگذره - : شوهر؟ *: حرفای نامفهوم؟ - : شوهر، چه خبر ازش؟ *: من چه می دونم تو از شوهرت چه خبر داری ؟ - : مال من گذاشته رفته.... منم مظلوم ..... صدام در نمیاد ...... معلوم نیست شوهر من الان بغل دست کی هست خواهر...
-
۷۰:
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 09:45
یک وبلاگ دیگه هم تمام شد. یعنی نویسنده اش دلایل قانع کننده ای برای خودش داشت و به همین دلیل خیلی راحت پرونده اون وبلاگ بسته شد. نمیتونم بگم ناراحتم یا خوشحال. در هر حال سرانجام هر چیزی که شروع میشه پایانه. زندگی پایان داره چه برسه به باقی چیز ها که دست پرورده خود ما انسان هاست. وقتی دیشب و امروز داشتم اخرین جمله هاشو...
-
۶۹ : بدون شرح!!!!!!!!!!!!
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 11:17
چه گویم که نا گفتنم بهتر است!!!!!!!!!!!!
-
۶۸:
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 11:34
یعنی لعنت به هرچی آ دم مزاحم و احمق و دیوانه و ................. است. دریغ از یه ذره pleasure های حلال ( ناحلالش بخوره تو سرم .... همین اولیه های داشتن یه ساعت خوش هم نیست) از صبح دنبال یه آهنگ میگردم با انواع و اقسام کلمات امتحان کردم ... اصلا انگار نه انگار. تمام سایت هایی که میشه این اهنگ رو دانلود کرد بسته اس. من...
-
۶۷:
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 15:30
بعضی آهنگ ها هستند که بد جوری یاد آور یه سری افراد و خاطرات هستند و به همین خاطر با وجود چرت و پرت بودنشون یا غمگین و شاد بودنشون برات عزیزن. دلیلی هم نداره که به خودت برگرده ها... نه .... ممکنه دوستت برگشته باشه گفته باشه ای اهنگ انگار حرفهای من رو زده. برای فلانی گذاشتم بشنوه... بعد از اون این اهنگ میشه جزو خاطراتت...
-
۶۶:
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 16:06
بعضی وقت ها یه پست های این جوری که به چشمم میخوره ............ یه جور خاصی میشم. بعدا! میخواست انشا بنویسه. نوشته بود یعنی. اما به کسی هم اجازه نمیداد تا نگاهش کند. وقتی کسی تو اتاق نبود رفتم سراغش و دیدم موضوع انشا " ازچه چیز بیشتر از همه می ترسید " بود. در یک لحظه تمام جوونورایی که ازشون چندشم میشد اومد تو...
-
۶۵: :)
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 23:00
کاملا واضحه که کی داده دیگه نه؟؟؟
-
۶۴: بای بای دانشگاه.........
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 14:45
اون سال که کنکور شرکت کردم، مستقیما قبول نشدم . یعنی اسمم تو تکمیل ظرفیت ها درومد. اونم بهار. یعنی فروردین که رفتیم ثبت نام... گفتن 66 بریزید برید مهر بیایید برای شروع ترم. ماهم مثل این بچه های گل ررفتیم و مهر اومدیم. شماره شناسناییمون هم افتاد به سال قبل یعنی بهمن 138..... (رایان این تاریخه مال توئه ) دیگه یه سری...
-
۶۳: امروز.................... نه!
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 16:18
رفتم پایین قرار داد رو بگیرم وسط اون همه شلوغی و فضولی من تو حقوق دیگرون ... نه گذاشته نه برداشته میگه م.... اگه آقای ر بهت پیشنهاد بده چی میگی؟؟؟؟؟ یه لحظه هنگیدم . گفتم کسی بهت چیزی گفته ؟ گفت نه . بهش گفتم ایشون خیلی سخته طرف شدن و باهاشون... کسی که میخواد باهاش زندگی کنه طاقت بسیار بسیار زیادی می خواد ... گفت یعنی...
-
۶۲:
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 15:20
دفعه اولی که اومده بود برای مصاحبه، میگفتند نتونسته به نصفشون جواب بده. فردای همون روز مدیرمون سوال ها رو گرفته بود و دفعه دوم که اومده بود تمام سوالا رو جواب داد. اون وقت اون روز به من میگفتن شما پارتی های کلفتی داری ها..... شما خیلی سفارش شدی ها... نمیدونم با این همه پارتی و سفارش چطوری بود که اولا از من امتحان...
-
۶۱:
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 12:16
آخی دیروز که زنگ زد و شماره اش رو دیدم با تعجب گوشی رو برداشتم و باهاش حرف زدم ... باورم نشد که بعد از دوسال زنگ زده، اینکه هنوز شماره من تو گوشیش بود برام جالب بود ... البته دونستن اسم و فامیلم مطمئنا در هنگام ثبت شماره رخ داده و کار شاقی نیست. هرچند باهام کار زبانی داشت اما خیلی خوشحال شدم که زنگ زد. از اون لحظه...
-
۶۰:
شنبه 29 خردادماه سال 1389 21:39
* عاشق نوازش کردن موهامم به خصوص وقتی از حموم اومده باشم بیرون و گذاشته باشم در هوای ازاد به ارامی و نرمی خودش خوب خشک بشن... انقدر نرم میشه که مثل موی گربه میشه ......... آخییییییییییییییییییی * تعریف میکرد میگفت بچه ها رو برده خونه مادرشوهرش، لباس سارافونی پوشونده و دست ها و پاهاشون لخت بوده. بعد به ترتیب مادر شوهر،...
-
۵۹:
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 23:52
دیدی یه موش رو می اندازن تو یه ماز بدبخت بیچاره ؟ حالا حکایت منه افتادم تو یه ماز اما راه دررو نداره............... it starts again , from beginning but harder
-
۵۸:
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 10:03
* نزدیک 60-70 تایی ایمیل جدید دارم... اما حس خوندن و در صورت جالب بودن منتقل کردنشون نیست. * دو هفته پیش از یکی از دوستان که میخواست کارترجمه کنه چند صفحه متن گرفتم... الان کاملا به غلط کردن افتادیم جفتمون ... ترجمه ها باید دوباره خونده شود هم توسط من هم توسط اون دوستم ... میشه کار چهار باره ... بعد تازه پول زیادی...
-
۵۷:
شنبه 22 خردادماه سال 1389 22:38
یادش به خیر ... جوونی هام چه احمقی بودم ... درواقع چه دیوانه ای بودم ... چه قدر ساده و زودباور که هرچی بقیه می گفتن زودی و تندی باور میکردم... چقدر ساده دل بودم که فکر میکردم میتونم به همه اطمینان کنم و چقدر احمق که باورکرده بودم میشه حرفای دلت رو به یه دوست بزنی............ اما الان یاد گرفتم این ها همه سرابی بیش...
-
۵۶:
شنبه 22 خردادماه سال 1389 11:07
یادش به خیر این شعر ومجبورمون کردن حفظ کنیم ! اما الان کاملا به درد شرایط می خوره : آنکس که بداند و بداند که بدان اسب شرف از گنبد گردون بجهاند آنکس که بداند و نداند که بداند بیدارش نمایید که بسی خفته نماند آنکس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند آنکس که نداند و نداند که ندارد در جهل مرکب ابدالدهر...
-
۵۵: reader
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 13:43
این روزها عجیب معتاد خوندن ریدرم شدم. تعداد رو به افزایش وبلاگ های فیلتر شده و تلاش نویسنده هاش برای زنده نگه داشتن وبلاگ هاشون باعث شدن تا اون ها رو به جمع تک و اختصاصی گروه وبلاگ هایی که میخونم اضافه کنم. و عجیب اینکه این لیست هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه ... و چه وبلاگ هایی که این وسط ها به تازگی کشف کرده ام......
-
۵۴:
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 08:50
سنگی بردار و بر شیشه احساسات بکوب تا بگویی نگه داشتن شیشه خالی دور از عقل است... سنگی بردار و بر شیشه امید بکوب تا بدانند شیشه از اول عمر خالی بوده است .... سنگی بردار و بر شیشه انسانیت بکوب تا بفهمی چنین شیشه ای وجود نداشته است .... سنگی بردار و به شیشه زندگی بکوب چرا که بی همه اینها زندگی پوچ است. حسی وجود ندارد،...
-
53: مویه خواهم کرد !
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 08:44
هر ارزوی قشنگی که دلم میخواست داشته باشم رو با تو گفته بودم.... هر چیزی که دلم میخواست بهش برسم در تو خلاصه میشد ... تمام آینده ام رو با تو برنامه ریزی کردم .... و با تو اینده های محتمل رو ساختم ... تمام خنده هام تمام گریه هام تمام کدبانو گریهام با تو بود و تنها تو... و زمانی که تورو به کناری نهادم تمام تخیلم تمام...
-
۵۲:
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 12:20
je lui déteste! je leur déteste! je elle déteste! je nous déteste! je vous déteste! je tu déteste! Et enfin, je ME déteste
-
happy woman today!:۵۱
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 10:51
زنگ زده بالا میگه سلام خانم م خسته نباشی میگم مرسی .... میگه من دوتا جمله دارم میشه برام چکش کنید میگم بله بفرمایید میگه happy day woman میگم نه باید بگید happy women's day! میگه اها باشه. بعدم میشه congratulation for u میگم نه ،همون تیکه اول رو دریاب این یکی رو نمیخواد بگی.... میگه tank you میگم urwelcome میگه...