Well come to the underworld
یکی دو هفته ای هست افتادم روی تند کتاب خونی ... هر دفعه گذرم به یه کتاب فروشی افتاده نشده دست خالی ازش بیام بیرون حتی شده یه کتاب برای جوجه بخرم اما دست خالی نیومدم بیرون.
تقریبا هم هرچی گرفته بودم رو خوندم و تنها دوتا کتابش باقی مونده . هیچ کتابی هم اصولا بیشتر از سه چهار روز نباید تو دستم بمونه. حالا شده این وسط دوتا کتاب به دوتا زبون مختلف رو باهم خوندم ... یکیش صبح ها و یکیش هم شب ها و سر کار. ( من نمونه کارمند نمونه هستم. کار که نمیکنم فقط کتاب می خونم ... )
حالا این یکی نمیدونم چی شده که اصلا نمیتونم روزی بیشتر از دو صفحه یا سه صفحه بخونم.
شاید به خاطر سیاهی این کتاب باشه ... سیاهی ای که خط به خط این کتاب رو در بر گرفته. موضوع و نوشتار و سک کاملا جدید و به روزه اما .... اینکه این جوری بخوای به دنیای اطرافت نگاه کنی... اینکه یه ادم چقدر میتونه احمق باشه که با تمام ادعاهاش و منم منم هاشون این طور کثیف باشه ... اینکه همه وجود اون دختر شده انتقام از هیچ و پوچ به خصوص وقتی توان انتقام نداری و در اخر هم مطمئنم از خودش انتقام خواهد گرفت برای یه لحظه غفلت در بستن در.....
اونقدر سیاهه که تمام جذابیت کتاب خوندن رو ازم گرفته. با اینکه به نوعی واقعیت رو میگه ... با اینکه واقعا سبکش جالبه ... با اینکه امکان وقوعش خیلی زیاده .... اما نمیکشم بخونم و همون روزی دو صفحه شده جیره روزانه ام ...
نخون خب. مگه غذاست که به زور بخوری تا بترکی بگی حیف نشه!! :)
من که اونجا عضوم چرا نشون نمیده عکسمو؟
وا؟ پس این عکس کیه؟؟؟؟؟؟؟؟
اری زور است. هر کتاب برای من غذاست دیگه ........
ایهیم. مدلش جدیده! قبلیا رو عقلش نکشیده جدیدا رو می شناسه.
عجب!!!!!!!!!!! میگم بیاین تنوع بدید ... هر هفته یه عکس جدید بذارید.
:D
آره؟؟؟ خسته می شی؟؟؟؟ به شرطی که برای خودتم بری درست کنی.
چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از همین گراواتور ها دیگه!
خب من زیر نظر شما نظر میذارم. عکس نمیخواد که
برای وبلاگ خودم می گم، عزیزه دلم! :دی
اها نمیشه آخه............