آخی دیروز که زنگ زد و شماره اش رو دیدم با تعجب گوشی رو برداشتم و باهاش حرف زدم ... باورم نشد که بعد از دوسال زنگ زده، اینکه هنوز شماره من تو گوشیش بود برام جالب بود ... البته دونستن اسم و فامیلم مطمئنا در هنگام ثبت شماره رخ داده و کار شاقی نیست.
هرچند باهام کار زبانی داشت اما خیلی خوشحال شدم که زنگ زد. از اون لحظه قیافه تپل و بامزه اش از ذهنم بیرون نمیره . خیلی دلم خواست میشد بهش بگم قرار بذاریم بریم بیرون. اما حیف که نشد... رو داری من بعضی جاها کم میاد ... شاید باید گفت غرورم این اجازه رو بهم نمیده ... و البته خب دلیلی هم براش نداشتم.
جالب اینکه یادش بود میرفتم کتابخونه و حتی بهم پیشنهاد داد برم زبان کنکور یاد بدم...تو همون موسسه ... آخی ..... الان احساساتم کلی رقیق شد براش...
جالب اینه که با حرف زدن با این یاد اون یکی هم افتادم که چه حرصی میخوردم اولین باری که دیدم اما دفعات بعد فصل های بعد بودنش رو دوست داشتم.
ای خاک بر سرت "م" که بلد نیستی بری یه پسر هم برای خودت تور کنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ای بابا خب می رفتی موسسش کار میکردی قرار می رفت مرحله بعد احساساتتم غلیظ می شد الانم ذهنت گرفتارش نبود . اینهمه پسر دورته یکیو تور کن دیگه . هارت من هوشنگ و...
یه جاهایی نظرات رو میبندی که حرف آدم تو گلوش خفهش میکنه. اینجا الان چه نظری میشه داد؟!
مگه تور نکردی؟ چندتا اونوخ؟