je deviens fou

Though this be madness, yet there is method in 't

je deviens fou

Though this be madness, yet there is method in 't

۴۵:آرزو...

آرزوی ... !

 دم درشون پره از ریسه و گل و پارچه ...  25 سالش بود. جوون جوون. سنی نداشته. صدای مادرش و یا بقیه ای که صداشون می اومد اونقدر بلند بود که منی رو که از جام تکون نخوردم رو هم تحت تاثیر گذاشت. 

بلند شده بودن رفته بودن دم پنجره و نگاه کردن. می گفت تمام اون روز چشماش از اشک باز نمی شده. برای همه تعجب آور بود که چطور این ها تحت تاثیر قرار گرفتن و گل فرستادن ولی خب همه اینها هم وقتی صدا لا اله الا الله رو می شنون تحت تاثیر قرار می گیرند ... همه بالاخره خاطره هایی دارند که یاد اور لحظات سخت زندگیشونه.

امروز برامون نهار فرستادن به جبران سبد گلی که فرستاده شده بود.

پرس جو کردیم گفتن 25 ساله بوده. تو خواب رفته. ارام ارام. حالا میشه دلیل تمام ناراحتی مادرش و دوستاشو فهمید. حالا میشه فهمید وقتی گفتن دوستاش یکی یکی افتادن یعنی چی...

خوش به حالش... خوش به حالش که کسی براش آرزوی مرگ نکرد... خوش به حالش که کسی مرگش رو رهایی و شفا در نظر نگرفت. خوش به حالش که آسوده رفت...

و بیچاره کساییکه بی خبر و مقدمه خبر رفتنش رو شنیدن... بیچاره اونها ...

نظرات 3 + ارسال نظر
ارغوان چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ق.ظ

چه بی نظر!

what do u mean?

ارغوان چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ

i mean u had no comment

is it bad?

ارغوان پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ق.ظ

صحبتی سر بدی یا خوبیش نبود. یه حقیقت بود که تنها عنوان شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد