je deviens fou

Though this be madness, yet there is method in 't

je deviens fou

Though this be madness, yet there is method in 't

۲۵:

همیشه همیشه گفتن زندگی مثل یه بازیه یه بازی که حق برگشت نداری و وقتی game over میشی نمیتونی بری از اول یا از جایی که سوختی شروع کنی دوباره. تنها بدی ای که این بازی داره اینه کد نسوز نداره، نمیتونی با کدهای تقلب بری جلو. میشه ها اما همه ندارن و اینترنتی هم براش موجود نیست که بخوای بری و ازش دان کنی.

حس های مختلفی در این بازی وارد می شن... مثل تنفر مثل عشق مثل خستگی مثل دوست داشتن مثل بی حوصلگی مثل خنده مثل بی اعتمادی مثل شادی مثل نبود هیچ حسی... اما همه اینها برای همه یه جور نیست گاهی شدت بعضی هاش در یکی قوی و در دیگری ضعیفه... و گاهی اصلا وجود ندارند

با وجود این حس ها احساس می کنی کسی هستی که جهانی وابسته به توست اما در حالی که هیچ اینگونه نیست. با وجود این حسا تنها برای مدتی سر خودت را گول میزنی و که اره بودنت تو این دنیای مسخره نه تنها با ارزش که حیاتیه برای دیگر افراد اما در حالی که این جوری نیست ...

نبود بعضی حس های خاص، نبود بعضی اوقات واجب و ضروری در زندگی هر انسانی باعث میشه تا بی صبرانه منتظر لحظه پایان بازیش باشه حتی با وجود تضاد در میلش برای زندگی.

وقتی ایمیل های دوستام رو می بینم از بودن در چنین جایگاهی هم شرمنده میشم و متنفر. جایی که نه تنها باید خوب باشی تا بقیه بتونن بهتر باشند که گاهی باید خودت رو هم فدا کنی تا بقیه پیشرفت کنن گاهی باید با ناملایماتی بسازی که میتونستند هیچ گاه وجود نداشته باشند و تنها به خاطر بعضی تبعیض ها به طور بد و خاصی به وجود آمده اند. موقعیتی که بالاترین تفریح ما شده متلک گویی و کل کل با جنس مخالف. شده احترام الکی به افراد واجب شرایط و ...... شاید حتی انجام خواسته های ناحق دیگران.

وقتی با دوستام صحبت میکنم؛ ایده ها علایق افکار و اندیشه هاشون هزاران بار فراتر از منه . واین باعث خوشحالی اون افراد میشه اما الان؛ در این زمان، حس میکنم مدت هاست به انتظار دین جمله ای سر میکنم.... G.O