۲۴:

دیروز داشتن 5 تایی می رفتن پیشش... میگفتن تو هم میای؟ گفتم نه کلاس دارم....

میگفتن قهوه 10 تومن و تاروت 12 تومن ... میگفتن اگه دوتاشو باهم بگه کسی نمیره ...میگن گرونه اما ممکنه دوتاشو باهم با قیمت های جدا بپردازن.....

دیروز چقدر این باره باهم حرف زدیم خدا میدونه .... به جز حرف افکاری که تو ذهنامون چرخید و چرخید و چرخید......

بعضی ها عجیب اعتقادی دارند .... اولا هرچی که میگه رو می نویسند و بعدم تازه به دونه دونه اش عمل می کنند...

فکر کن یه اتفاقی بیافته بعد تو آیا این اتفاق رو به اون ربط میدی یا به قضا و قدر .... انقدر از این بحث قضا و قدر بدم می اومد تو مدرسه و دانشگاه...

اصولا هر کلمه ای مثل خدا حکیمه ... توکل کن به خدا .... شاید (حتما) یه خیری توش بوده.... کسی از کائنات خبرنداره .... صبر داشته باش درست میشه ... بدم میاد که حد نداره انگاری واقعا تنها برای گول زدن خودت است میخوای سر خودت رو شیره بمالی که چی بشه ؟ برای چی؟

حالا هستن کسایی که گفتند فلان سوره برای ازدواجه ... اون یکی برای ثروتمند شدن ... برو رو کوه صفا شایدم مروه بشین این سوره رو بخون شک نکن مالت زیاد میشه .... حالا اگه این اتفاق ها افتاد واقعا از معجزات بوده ؟؟؟ واقعا اینها باعث و بانیش بودن ؟ یا در هر حال می افتادن؟؟؟

تو کلاس فرانسه ام یه پسری بود سر موضوع کنفرانس که میشد همیشه یه موضوع ارائه می داد .... قدرت و نیروی خواست درونی که میگفت هرچی رو بخوای بلافاصله به سمتت جلب میشه و زنگی به صدا در میاد و هرچه خواستت قوی تر باشه زودتر بهت میرسه و .....

اصلا به این یکی معتقد نیستم چون همیشه برعکس شده برای من ... مثلا اگه بخوام یه اتفاقی نیافته کافیه خودم رو در اون حالت متصور بشم ... دیگه تموم ....

چقدر پراکنده گویی شد ..........