امتحان دادن هفته پیش. از اون امتحان هایی نبود که بعد از کلاس همه برای هم بایستند و اشک و آه و ناله و فغان و گریه توش باشه. از اون امتحان هایی نبود که بتونن سر معلم رو کلاه بذارند و یواشکی از هم تقلب بگیرن. یه امتحان ساده 5 نفره با دو سری سوال تو سلف شرکت.
هارت من نفر اول بود که ساعت شش و نیم داد برگه اش رو و رفت. موندن 4 نفر دیگه که اگه بهشون رو هم میدادی تا هشت می موندن. ساعت هفت بعد از دو ساعت و خرده ای امتحان بالاخره برگه هاشون رو گرفتم و خلاص. این ترم طولانی مدت دو فصله با برگذار شدن 30 جلسه کلاس بالاخره تمام شد.
حالا همه منتظر هستند ترم جدید شروع بشه. نمیدونم میخوام یا نه . نمیدونم چی میشه.
* هارت من نمره اش بد شد و الان همش میگه من شاگرد خوبی بودم و غیبت نداشتم اینا باید بهم نمره بیشتر بدید. من باید بشم شاگرد ممتازتون نه چهارم.
بعدا نوشت: دو نفر بعدا امتحان دادن .
شما به اون هارت منتون بفرمایید که وظیفه اش بوده هیچ جلسه ای غیبت نکنه و همه رو حاضر باشه . اونم به موقعش.
چشمش... دنده اش... می شست می خوند درست و حسابی ، شاگرد اول می شد، نه چهارم اونم بین 5 نفر!!
هارت من تنها کسی بود که غیبت هاش از حد مجاز هم کمتر بود.
بین هفت نفر نه 5 نفر .
هووت شده ؟
حالا!!