ارغوان
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 ساعت 01:10 ب.ظ
آره.
:)
فیلتر
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ
تا به حال نمیدانستم این همه رنگ برای لاک ناخن وجود دارد! آدم اینجا که میآید احساس غریبی میکند.
بیشتر از این ها هست. چرا احساس غریبی؟
فیلتر
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ
واقعاً؟! بیخود نیست که دخترها اینهمه وقت صرف لاک و از این موارد میکنند! چون اینجا ظاهراً همه آشنا هستند و همه همدیگر را میشناسند.
هیجان میاره به دست های ساده و گاها خسته ات .... خط دوم یعنی چی؟ الان که برگشتم کل نظرات رو دوباره خوندم فهمیدم یعنی چی.... میدونی بعد از یه سال نظر گذاشتن کم کم افراد به هم عادت می کنن و با هم آشنا میشن... حتی اگه این آشنایی فقط و فقط مجازی باشه. اما شما راحت باش... و اصلا احساس غربت نکن. (بعد از کجا به این نتیجه رسیدی که همه اینجا آشنان؟)
بله. داره می گه این جا همه کسایی که میان برات نظر می ذارن «م» جان آشنا هستن. ایشون = فیل تر خودشون رو توی جمع غریب می پندارند. خب جناب فیل تر ، شما هم آشنا می شی کم کم. بماند که همه کسایی که میان این جا یه وبلاگی چیزی دارن، من کمی تا قسمتی میشناسمشون، شما چی؟ وبلاگ ندارید تا بیشتر اشنا بشیم؟ دیگه احساس غریبی نکنید؟
بله منظور همین بود. ما هم وبلاگی داشتیم ... امّا گذشت زمان نوشتن. الآن زمان خواندن است.
ارغوان
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 ساعت 10:35 ق.ظ
پس پروسه آشنایی با شما خیلی خیلی بیشتر طول می کشه... حالا اگه باز جایی ، تحت هر عنوانی نوشتید، خبر کنید، چون زمان خواندن و نوشتن ما با هم خطی موازی را تشکیل داده اند. هر چند که گاها یکی در مسیر به مانعی بر می خورد و متوقف می شود. به هر حال شناختن افراد اون هم از روی کامنت هایی که تنها در یک وبلاگ می گذارد، کاریست که حتی از عهده منِ این کاره (دوستان می دانند منظورم چیست) هم خارج است!!! ---- حال فعلا سعی کنید از حس غربتتان بکاهید و به آشناییتان بیفزایید.بهتر است.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
این چه وضعشه ................. خنده هات از مقدار مجاز بیشتر شد !
اینو زدی که بگی چقدر انتخاب لاکی که میزنی سختو مشکله ؟؟
you are free to think!
چی؟ خنده هات؟
i know ;)
:)
آره.
:)
تا به حال نمیدانستم این همه رنگ برای لاک ناخن وجود دارد!
آدم اینجا که میآید احساس غریبی میکند.
بیشتر از این ها هست.
چرا احساس غریبی؟
واقعاً؟! بیخود نیست که دخترها اینهمه وقت صرف لاک و از این موارد میکنند!
چون اینجا ظاهراً همه آشنا هستند و همه همدیگر را میشناسند.
هیجان میاره به دست های ساده و گاها خسته ات ....
خط دوم یعنی چی؟
الان که برگشتم کل نظرات رو دوباره خوندم فهمیدم یعنی چی....
میدونی بعد از یه سال نظر گذاشتن کم کم افراد به هم عادت می کنن و با هم آشنا میشن... حتی اگه این آشنایی فقط و فقط مجازی باشه.
اما شما راحت باش... و اصلا احساس غربت نکن.
(بعد از کجا به این نتیجه رسیدی که همه اینجا آشنان؟)
ما هم غریبه ای بودیم فیل تر جان که بعدا آشنا شدیم.
هان؟؟؟ یعنی شما الان منظور این فیلتر رو فهمیدی؟؟؟؟؟
ها . خودم فهمیدم... بسکه من باهوش ام ......
بله. داره می گه این جا همه کسایی که میان برات نظر می ذارن «م» جان آشنا هستن. ایشون = فیل تر خودشون رو توی جمع غریب می پندارند.
خب جناب فیل تر ، شما هم آشنا می شی کم کم. بماند که همه کسایی که میان این جا یه وبلاگی چیزی دارن، من کمی تا قسمتی میشناسمشون، شما چی؟ وبلاگ ندارید تا بیشتر اشنا بشیم؟ دیگه احساس غریبی نکنید؟
جوابش با خودت فیلتر جان !
بله منظور همین بود.
ما هم وبلاگی داشتیم ... امّا گذشت زمان نوشتن. الآن زمان خواندن است.
پس پروسه آشنایی با شما خیلی خیلی بیشتر طول می کشه... حالا اگه باز جایی ، تحت هر عنوانی نوشتید، خبر کنید، چون زمان خواندن و نوشتن ما با هم خطی موازی را تشکیل داده اند. هر چند که گاها یکی در مسیر به مانعی بر می خورد و متوقف می شود.
) هم خارج است!!!
به هر حال شناختن افراد اون هم از روی کامنت هایی که تنها در یک وبلاگ می گذارد، کاریست که حتی از عهده منِ این کاره (دوستان می دانند منظورم چیست
----
حال فعلا سعی کنید از حس غربتتان بکاهید و به آشناییتان بیفزایید.بهتر است.