تا اون دور دورای دور دورا فقط مه بود که میشد دید... شاید تنها حداکثر یک الی دو کیلومتر جلوتر.... و بالای سرت اروم اروم خورشید خانم بعد از یه رقابت نابرابر با بارون کم کم داشت جون میگرفت .... خلوت خلوت بود انگار هیچ گاه هیچ گاه آدمی پاش به اون جا نرسیده که البته این سرابی بیش نبوده و نیست.
راه رفتن کنار دوتا رنگ متضاد یکی آبی و یکی قهوه ای به خصوص وقتی که
قهوه ایش دائم در حال پر رنگ و کمرنگ شدن باشه فوق العاده است.
وقتی باد خنکی که از طرف آب به تو میخوره و در همون حال موهات به خاطر
تابش مستقیم افتاب گرم گرمه ،
وقتی وزیدن باد لای موهات وقتی داری رو اون قهوه ای پررنگ می دوی رو حس
میکنی
وقتی ناگهان یه جا می ایستی و منتظر بقیه میشی تا بیان بعد یهو انگاری
تا پاشنه در ماسه فرو میری
وقتی با وجود داشتن دردی که یه موقع به سر میزنه و یه موقع به کمر
یاگاهی هم به هردو باز هم دیوانه وار دنبال صدف و گوش ماهی های سبز و صورتی
و بنفش میگردی
همه اینها میتونه بهت بگه با وجود نخواستنت اما لذتی بدیع بردی از اون
ساحل کذایی آروم... از اون پیاده روی کنار آب که تنها مختص خودت بود ....
از پریشون شدن موهات در دست باد ... از نگاه های خیره مردمی که با پررویی
تو روشون نگاه میکردی که چیه؟ دوست ندارم لچک بندازم سرت مشکلی داری ؟ دور
بزن... از نوشتن اسامی مسخره ... از دویدن در میان نیزار کنار ساحل و دیدن
جلبک های صورتی که در آب میرفتن ... از هوس پریدن به میان یه باتلاق تا
ببینی آیا واقعا درش فرو میری یا نه ... از بوی گند گاو های بوگندوی
روستایی ...
سلام. من برگشتم . عیدتونم مبارک.
صدف بنفش جمع کردی؟؟؟؟ منم می خوام
بخشیدمش ... اما خیلی خوشگل بودن . وصل دو تیکه ... تازه ... تازه هاشون که بخشیدم به دریا ... بقیه اش هم ....
:)
سلام. رسیدنت بخیر. خوشحالم خوش گذشته.
عید مبارک. سال نو سال خوبیها و خوشیها باشه برات.
یه بار با قایق پارویی رفتیم وسط دریا. فکر کن تکالم بود. دریا آروم بود. ساکن. مه شد. گم شدیم. نمیدونستیم ساحل کدوم وره! از شانسمون یه قایق موتوری رد شد مسیر حرکتش رو گرفتیم اومدیم رسیدم به ساحل! مهی که گفتی یاد اونروز انداحت منو
همممم قایق....
تصحیح میشود . کتالم!!